... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

... آخر دل شدم

جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب

فمینیسم، مصرف یا صدور!؟

پشت ویترین مغازه داشتم فسفرمی سوزوندم مهندسی این لباسهای مدروز را که بس عجیب و غریب می نمودند بکشفم که صدای جیغی مهیب قلپ آبمیوه را درگلویم حبس کرد، من داشتم به رحمت حق می پیوستم و خانم داشت با ملایمت تمام برسرهمسربی نوایش  می جیغید که چنین و چنان، بیچاره آن پخمه همسر چنان با معصومیت به شریک زندگی اش نگاه می کرد که دل سنگ آب میشد.

فکرکنم اگه سیمون دوبوار این صحنه را می دید چرخش تاریخی از مظلومیت به اقتدار  و آغازمجدد دوران زن سالاری را اعلام می نمود.

ازاون موقع تا بحال دارم به این فکر میکنم کدام زن است که از زندگی با مردی توسری خور و بی اقتدار احساس رضایت داشته باشد، آیا این راه که ما زنان داریم می رویم نوعی خود زنی نیست؟!

( )

وزآتش سودای دل ای وای دل ای وای من ...

نگاه

واقعیت زنده ترین تابلویی است که دیدن و شنیدن و حظ بردن و نبردنش دست خودتوست، هرزمان که اراده کنی، سانسورهم درمرامش نیست، حرفهایش را واضح و شفاف جارمیزند کافی است تنبلی چشم و سنگینی گوش نداشته باشی آنوقت بی هیچ گونه زاویه و قاب تحمیلی به فتح دقایق و لطایفش نائل می شوی،تماشایش هم اصلا خرجی برایت ندارد اما افسوس که بدجور عادت به چشم مسلح نگارخانه ها و سینماها و کنسرت ها و کتابها و روزنامه ها و ....کرده ایم.آدمهای عجیبی هستیم ما آدمهای امروزی، غرق درمتن ها ییم ولی حس متن خوانی مان بد جور کورشده است.

---------------------

طعم این بار زیارت حضرت معصومه شیرین بود و انس آلوده.

جالب است، بزرگترین حوزه علمیه جهان تشیع و طبیعتا بزرگترین شخصیت های علمی و معنوی معاصرآن، همسایه حرم اند. قبرستان شیخان که نامش را گذاشته ام انجمن بزرگان خاموش، با همه شخصیت هایی که درسینه دارد؛ آنهایی که نامشان را من درمنابع مرجع سنت فکری اسلام همواره  دیده ام، درسه قدمی حرم اند، آنوقت عالم و عامی چه زنده چه خاموش همه رو به حرم یک خانم دارند، یک انسان کامل!!

پس از من نخواه باورکنم ادیان، زن را انسان بشمار نمی آورند.