-
داد بیداد
چهارشنبه 19 شهریورماه سال 1399 02:16
به باور رسیدن ارزشمند است. یک جورایی تکلیف آدم را مشخص می کند اما همیشه شیرین نیست. گاهی به تلخی زهر هلاهل است مثل باور به بی ثباتی جهان انسانی و روابط انسانی. فاصله ات را با «دیگری» حفظ نکنی طوفان های وجودش چنان زیر و رویت کند که تا سکرات موت به خود نیایی. خب پس اخلاق این وسط چه می شود؟ هیوم ملحد جوابمان را بخوبی...
-
در فقدان رفیق
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1399 01:32
امشب انگیزه پیدا کزدم اینجا چیزی بنویسم. شاید چون این روزها چندین دوست درخواست نوشتنم را داشتند. ازشما چه پنهون خودم هم خیلی نیاز به نوشتن دارم. اصلا نوشتن به من حس بودن میدهد. امشب خبری سنگین شنیده ام. هنگم، خیلی هم هنگم. باخبر شدم رفیق شفیقم پرکشیده. البته رفیق نه،چیژی بالاتر؛ مادر معنوی و استاد زندگی ام. از او خیلی...
-
فرقت
جمعه 29 شهریورماه سال 1398 02:37
«هجر»؛ چه ساده چه سخت!!
-
برون ریزی از نوع مجازی
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1398 23:08
هرچقدر می دوم تمام نمیشود که نمی شود یک وقتهایی که اینطوری می شود عصبی می شوم حس بلعیده شدن و بعدش حس خفگی به آدم دست می دهد؛ وقتی عادت کرده باشی رها باشی ولی مشغولیتها دست از سرت بر ندارند. هوس پیاده روی زیر نور ماه کرده ام چه هوس دور از دسترسی در این دیار
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 مردادماه سال 1398 02:51
آه نامی از نامهای خداست. غرق نامت هستم عجب سترگ و سهمگین است.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 مردادماه سال 1398 20:14
روز جمعه ای همه رفتند بیرون شهر من یکی از نزدیکای ظهر تا بحال گیر سه پیچ دادم به برگه های امتحانی . نمیدانم چندتا رو تصحیح کردم ولی از روی درد انگشتان و کمر میتونم حدس بزنم زیاد بوده. بگذریم از چشمها که همه را مات می بیند. این خصلت عجیب غریب و کشنده گیر سه پیچ دادن میخکوبم کرده . واویلاااااااااااا چندتای دیگر بیشتر...
-
من انسان را می فهمم!!
جمعه 3 خردادماه سال 1398 03:14
در زندگی، از یک زمانی به بعد با حال و هوا و جغرافیای ذهنی الهی دانان مشکل پیدا کردم؛ بیشتر آنها معمولا یک جایی در آن بالاها، بیرون از میدان انسان بودن، می ایستند و برای انسان نسخه می پیچند، انسان را قضاوت می کنند و از انسان مطالبه می نمایند. واقعیت اینست که منطق صدق درون گود با بیرون از آن خیلی فرق می کند. از نظر من...
-
خسته ام
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1398 23:11
خسته ام... هوس خوابی در حجم ابدیت دارم اللهم انّی اسئلک الامان ... الان دقیقا غرق بهت پذیرش آن امانت کذایی هستم خسته ام از مسولیت اللهم انّی اسئلک الامان ... در فهم نقشه ات درمانده ام اللهم انِّی اسئلک الامان مولای یا مولای انت المولای و انا الظلوم الجهول الضعیف ....
-
ما ، محصول بایدِ بی تامل والدینمان؟؟
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1398 23:49
1- اگر نقش خانواده و جامعه را در تربیت مساوی بدانیم، بنظرمی رسد وزنی که خانواده در این عرصه داردآنطور که باید جدی گرفته نشده. چندی قبل مهمان دوستی بودم که خدا به تازگی چهارمین فرزند را به او بخشیده. چند شبی کنارش بودم و شاهد شب بیداریها و مرارتهای فوق تصور بچه داری. صبحدمی پس از نماز صبح چشمم به او افتاد؛ همینطور که...
-
روابط انسانی
شنبه 3 فروردینماه سال 1398 02:21
صفا، سادگی، یکرنگی؛ ( بله همین یک رنگی) و خیلی از مفاهیم دیگر را بارها شنیده و بکار برده بودم اما هرگز به اندازه این روزها به مفهوم و باطن زیباشون پی نبرده بودم. خوب که فکر می کنم فهم این امور بیشتر از قاعده « تعرف الاشیاء باضدادها» پیروی میکند و من بدلیل افراط در سادگی و خوب دیدن آدمها یا شایدم سر در لاک دانش عقلی...
-
بعد مدتها...
شنبه 29 دیماه سال 1397 02:55
نصف شبی هوای نوشتن به سرم زده است؛ از سنخ نوشته های دوران دانشجویی؛ دورانی که انگار رنگ غالبش سبکی بود و دردها و دغدغه های رمانتیکال. جالب است ولی فکر می کنم دردها و دغدغه های الانم همان دردهای رمانتیکال اند که واقعی سازی و عمیق شده اند؛ یک نوع تجربه ی مستقیم و در صحنه. امشب که با دخترک پرشور دم بخت کلاسم در باره...
-
هم دعا هست و اجابت هم ز تو
جمعه 2 آذرماه سال 1397 00:24
قربانت شوم خدایا !!! بعضی امتحانهایت در عین سادگی و پیش افتادگی خیلی فرسایشی و کشنده اند. یکی از این نوع امتحانها همجواری با ادمهایی است که سقف فکر و فهم شان آنقدر پایین است که سلامت را هم دشنام تفسیر می کنند. همچین که چندبار گذرت به آنها افتاد و تاویلهای ناکجاآبادی شان شامل حالت شد دیگر هنگ می کنی؛ دیگر هر وقت چشمت...
-
از جنس رنج و زور
دوشنبه 14 آبانماه سال 1397 22:51
زیاد اتفاق افتاده است پسران دانشگاه مزاحمت های تلفنی برای همکلاسیهای دخترشان ایجاد کرده اند؛ دخترک بیچاره با لرز و ترس و شرمی عمیق بعد کلی مِن مِن کردن موضوع را با تو در میان می گذارد و مستاصل و حیران و نگران از اینکه اگر خانواده ام ، در و همسایه و ایکس و ایگرگ بفهمند چه کنم؟؟؟ اینها فاجعه هایی انسانی اند که در این...
-
دختر دانشجوهای هراتی
چهارشنبه 9 آبانماه سال 1397 23:20
در یکی از کلاسهایم دخترکی عاشق آموختن و با آی کیوی بالا حضور دارد که منظور و مراد من گوینده را خیلی دقیق می گیرد. کم حرف می زند ولی الحق و الانصاف هر دفعه لب به سخن باز می کند راست و پوست کنده سر اصل مطلب می رود. امروز چندین مرتبه نزدیک بود حین ارائه کنفرانسش این جوانه ی زیبا را در آغوش بگیرم . در کلاس دیگرم دخترکی با...
-
لیلای شوریده در کسوت معلمی
شنبه 5 آبانماه سال 1397 22:51
امروز یکی از شاگردان کلاسمان می گفت: « استاد جان! حس میکنم توان رفتن این راه را ندارم، با خود گفتم شما که تا اینجای راه پیش رفتید چه کشیده اید!؟ » از یک شورشی شوریده بر همه قالبها و فرم ها و گفته ها و یافته ها و بافته ها انتظاری جز این نمی رود که بچه مردم را به این روز درآورد.چقدر نگرانش شدم، در عین حال چقدر حس خوبی...
-
هیولای جدیت
شنبه 5 آبانماه سال 1397 22:34
قوه قهریه یا چیزی بنام زور در جای خودش پدیده خوبی است. در مورد آدم های مبتلا به فقر انگیزه و آدم هایی که از فرط کمال گرایی درجا زده اند، کارگشاست. طی دو هفته گذشته تحت تاثیر قوه قهریه آنقدر کار از این وجود بی رمق کشیدم و کشیدند که برای خودم باورکردنش دشوار است. خوب که فکر می کنم تحت تاثیر زور موجود، بعدمدتها نگاه سلبی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 مهرماه سال 1397 01:25
کشف کردم استاد که بدونه چی داره میگه کودن ترین شاگرد کلاس هم درس رو می گیره. ------------- در فرایند تدریس فلسفه دارم به نتایج هولناکی می رسم؛ قضیه ی دین و دینداری نیست، کارم از این ها گذشته است، حس آدمی را دارم که در خواب از خواب بیدار میشود و باز خود را در خوابی دیگر می بیند و از آن خواب هم در خوابی دیگر سر برمی آور...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 شهریورماه سال 1397 23:01
سال گذشته مسجد اون سر کوچه ی ما انتحاری شد، پلان امشب این بوده مسجد این سر کوچه مان یعنی حدود صد قدم تا خانه، انتحاری شود ولی با تلاش بخش امنیت مسجد آن بیچاره های گول بهشت خورده، متواری می شوند. ------------- پ.ن: پدر، عمو، پسران عمو و کلی همسایه ی دوست داشتنی مان جزء عزاداران امشب مسجد بودند. پ. ن: یعنی ممکن بود...!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 شهریورماه سال 1397 13:01
....اصلا میدانی چیست این خاک این هوا این قرن و سال و ماه حتی همین تو همین جنس سیطره خوی مخفی در پس نگاه روشنفکرانه ات حق پرواز را از من میگیرد انصافتان را بنازم ****فیلسوفچه دیوانه ی درونم
-
باز هم ماجرای من و بچه ها و سقراط
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1397 23:49
امروز دانشکده روانشناسی، روز جهانی روانشناس را جشن گرفته بود. قصد خیلی ماندن نداشتم ولی از یک جایی به بعد حس کردم بد نیست کمی خودم را دعوت به رویش هایی بسازم که حقیقتا جایشان میان این همه درد و مظلومیت خالی است. سرود ملی به اندازه نوای قاری مجلس ازحضیض به اوج می بردت. هرچند از تمام آن سرود فقط واژه افغانستان و الله...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1397 01:18
برای یک کلاس نود دقیقه ای ، پنج ساعت مطالعه کردم. ( مقداری که متوجه محاسبه اش بودم)!! چهارساعتش پاسخ به کنجکاوی خودم بود. امیدوارم روزی به این نتیجه نرسم کنجکاوی خوره ای به جان عمر و جوانی ام بوده است وگرنه ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 فروردینماه سال 1397 01:47
گاهی که «بودن» چهره اصلی اش را نشانت می دهد، از آنها که سرشار از تقلای «بودگی»اند در عجب می مانی.
-
حجاب کلمه
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1396 00:27
و من چقد به بودایی نیازمندم که معنی بارانم کند!!! ---------- هرچند معنی های پس پشت این واژگان و سطور را نمی توان انکار کرد ولی از«حجاب کلمه» به تنگ آمده ام، به دریافتی از جنس حضور محتاجم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1396 01:01
چیزی که امروز در مرز دیدم خیلی جدی بود ، خیلی خیلی جدی تر از دعواهای بی خاصیت روشنفکر مآبانه! غمی استخوان سوز نمی گذارد باوجود خستگی مفرط چشم برهم بگذارم شاید حق با اسد بودا باشد و واقعا موبایل خدا بعضی جاها آنتن ندهد وای اگر بودا درست گفته باشذ..... من اعتراف میکنم من اعتراف میکنم سطری از قصه بینوایان تاریخم من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمنماه سال 1396 00:47
نفسِ به سر بردن در این دنیای کذایی، پاداشش هزاران بهشت است؛ جهنم را باور نمی کنم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 بهمنماه سال 1396 00:00
دو هفته است لب به کتاب نزده ام، به طرز دیوانه واری اشتهای مطالعه دارم. عجب تناقض مضحکی؛ دیدی گاهی دل گریه میکند، عقل می خندد بر گریه دل!! کشف کردم منطق واقعیت گاهی صد و هشتاد درجه خلاف منطق ذهن است. بعضی آدمها هدر رفته محسوب می شوند. این اصطلاحو زمانی کشف کردم که بهترین شاگرد کلاس را بعد بیست سال در همان پله های اول...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1396 00:20
و کسی گفت چنین گفت سفر باید رفت
-
بخشش
چهارشنبه 20 دیماه سال 1396 02:01
نزدیک پنجاه برگه امتحانی را یک نفس تصحیح کردم. ------------------------------- تصحیح و نمره دهی به برگه های امتحانی، یکی از چندین پل صراطی است که هر وقت در آنها قرار می گیرم روحم تب لرز می گیرد. خدایا لطفا خیلی سخت نگیر، دست خودم نیست، یک جورایی دلم نمی آید وقتی اندکی بذل و بخشش از دستم بر می آید، نبخشم. خواهشا از این...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دیماه سال 1396 13:04
مرا مرا دوباره مدهوش کن ...
-
معجزه آنتولوژی
جمعه 1 دیماه سال 1396 14:29
افلاطون چشم ما را به روی هستی نامحسوس، می گشاید، فیلسوفان مسلمان ما را با نظام و سلسله مراتب هستی آشنا می سازند. عرفان اسلامی ما را با قوس صعود و نزول آشنا می سازد. ******************* در کنار مباحث و دیدگاههای اخلاقی، تیکه هایی از آنتولوژی فیلسوفان، بخشی از کلاس فلسفه این ترم مرا تشکیل می داد که با احتیاط، وسوسه و...