سلام . شما خودتون از این تصویر یگانه چه میفهمید؟ کنش اجتماعی ما ؟ یا ذات هستی ما ؟ برای من این خیلی مهم است که ما چه چیز را هدف گرفته ایم ! نگویید که این یعنی از هر دست بدهی از آن دست میگیری و یا اینکه چاله برای خود میکنی و این حرف ها . این ها تفسیری عامیانه از تصویر است . تصویری رو و ظاهری و سطحی ! این تصویر چیزی بزرگتر و عمیق تر را میخواهد بگوید. چیزی مربوط به ذات آدمی !
شش بار ترسیدم که تیر بر روی سرم برگردد، در حاشیه ایستادم و انداختم. اینبار میخواهم این آخرین تیر ترکشم را با پشتوانه ای از جسارت، در مرکز بایستم و بیاندازم، شاید زدم به هدف. هدفی درست زیر پای راست خودم. اما اگر آن بالا گیر کرد به تناور ساق گردویی و فرود نیامد چه؟ درست به همینجا فرود بیا، حرکت زمین را هم محاسبه کن و بیا، منتظرت میمانم.
به نظر من این شخص مثل همه ی ما، تیر به طرف معناهای مختلف زندگی می زنه تا حقیقت را پیدا کنه. تیر ها بر می گردند چون پیدا کردن حقیقت زندگی سخت ترین سخترینه سخت ترینه. ما بالاخره پیدا میشه.
1.این تیرها را منفی و آلت جنگ با پروردگار تلقی نکنیم!شاید اگه این تیر آخر ، به هدف(حضرت حق)بپیونده ، نوید ِ رستگاری شخص باشه و پیوستن به وجود لایتناهی!و آنچه که هم مطلوبِ حق و بشر خاکی است (همان اصل شناخت)! 2.اگر بپذیریم که انسان جزوی از وجود خداست پس این اصل هم پذیرفته است که هرچه با او کنیم با خود کرده ایم و بالعکس...
چند روز به این تک تیر انداز فکر می کنم که به کی شباهت دارد, امروز بعد از خواندن نظرات دوستان که هر کس فهم خود را گفته بود, بلاخره کشفیدم که او کیست!
او همان خواجه حافظ شیرازی است که در مطلب قبلی کلی در مورد او بحث شد و هر کسی به اندازه فهم بشری خود از آن برداشتی کرد!!!!!!!!! فقط نفهمیدم که منظور از گردوخاک های اطراف حافظ چیست.
حافظ هم یک اثراست، محصول هنر عکاسی ژیلبرگارسن هم یک اثراست. مائیم و این اثار و وسوسه فهم و دریافت آنها. چه چیز ازاین اثار را بفهمیم و چگونه ؟ مساله ای که این روزها درگیرش هستم. تابحال دستگیرم شد که همه دوستان باجهان های خاص خود به سراغ فهم این اثر رفتند و همین برداشت ها را متفاوت ساخته است. درمورد گرد و خاک هم یک مقدار دیگه فکرکنید شاید به نتیجه خوبی رسیدید بلاخره باب فهم اثر بسته نمی شود به قول هرمنوتیکی ها.
درویش گلیم بر اساس چیزهایی ک تابه حال در حوزه ی عرفان و دین مطالعه کردم و شنیدم این است که هر آنچه ک در وجود ما جاری است "مرتبه ی پایین تر و ناقص" از آن است که در وجود حق جای دارد از علم و حیات گرفته تا ..و آیا شما میتوانید بعد از خداوند موجودی به غیر از انسان را پیدا کنید که مثلن از علم و دانش برخوردار باشد؟؟؟!! و ضرورت بعدی برگرفته از آیه معروف "نفخت فیه من روحی" می باشد! روح و حقیقت انسان که همات وجود اصیل انسان است منسوب به حضرت حق است !تنها انسان می تواند با فنای خود(فناء فی الله)، به بقای حق باقی شود!میگویند چنین انسانی فعلش فعل خداست و صفاتش صفات خدا چون حق در او تجلی کرده است!
خداوند جزء ندارد، اصلا مرکب نیست براین اساس بند دوم کامنت قبلی ات حوری جان به نظرم نیاز به تصحیح دارد که البته دراین کامنت تصحیح شده است. بااین کامنتت موافقم .
می توان این تعابیر را نیز افزود به شرطیکه مثل دوستان همینجوری هیسعی نکنیم بهش عمق معنایی ببخشیم!:
1- از ماست که بر ماست! 2- جنگ با آسمان!!
همین!
1-تیرهایی که به سمت این فرد وارد شدند هیچکدامشان به اون اصابت نکردند این یعنی گاهی ما میتوانیم از شر و خیر انچه انجام دادیم ایمن بمانیم چیزی برخلاف نظرشما. 2- اگراین نظر را بپذیریم خب پس گویی صاحب اثر میخواسته بگوید اسمان هم تیرش به خطا می رود.
دقت کنیم میبینیم که تیرهای فرود آمده از همان تیری ست که او دارد می اندازد. تیرها از یک جنس و گونه اند.
خب فرموده خانم عارفی هم بجاست که فرمودند: « اصولا نباید تیرهای برگشتی روی هدف برگردد و آن هم صاف قرار بگیرد، بلکه بیرون از هدف و به صورت معمولا مورب بر زمین می افتد. »
هر کسی از ظن خود شد یار من ................................................ ظن من اما به دلیل شواهد متنی، هدف فرامین آسمانی قرار گرفتن انسان است. که نتیجه آن این است که هیچ کدام از این تیرها به هدف که انسان باشد، نخورده اند. از طرفی انسان نیز همیشه سعی در مقابله دارد. دلایل: 1. انسان هدف اصلی تیرها است و برای همین در نقطه میانی هدف قرار داده شده است. 2. اگر تصور کنیم تیر از طرف انسان پرت شده و بازگشته است، تصور درستی به نظر نمی رسد زیرا اصولا نباید تیرهای برگشتی روی هدف برگردد و آن هم صاف قرار بگیرد، بلکه بیرون از هدف و به صورت معمولا مورب بر زمین می افتد. 3. نشان دادن خاک و زمین ، در مقابله با آنچه بالا است و قابل مشاهده نیست، به عنوان زمینه این متن قرار گرفته است تا تقابل زمین و نادیده ها را تصویر کند. 4. صفحه هدف با خاک از چهار طرف به زمین محکم شده شاید نشان این باشد که انسان محدود و وابسته به زمین است. 5. انسان وسط دارت، دقیقا مرکز بالا را که رو به روی او است را نشانه رفته است. این می رساند انسان می داند مورد هدف کیست.
اکی ولی یک نکته: اگر نظر شما را بپذیریم معنایش این میشود که خدا فرامینی را که فرستاده بی نتیجه و عبث بوده است درحالیکه کلامیون میگویند خدای حکیم کاربیهوده انجام نمیدهد.
لیلای عزیز معتقد نیستم که ما باید از این متن آنچه را مطابق با شریعت و کلام و حکمتِ ماست، بیرون بکشیم و بر این اعتقاد هم نیستم که آفریننده متن همیشه بتواند اعتقادات خود را در متن بگنجاند. هر متنی دال و مدلولهایی دارد که ما را به آنچه در آن هست راهنمایی می کند و نه بیش از آن و در صورت دوم، باید به سمت تفسیر برویم که بازهم حاشیه ای بر متن است نه خود متن. (حتی خوانش های متعدد باید دال و مدلولهای خود را از متن بیرون بکشند.) اما در مورد حرف شما که گفته اید: "اگر نظر شما را بپذیریم معنایش این میشود که خدا فرامینی را که فرستاده بی نتیجه و عبث بوده است درحالیکه کلامیون میگویند خدای حکیم کاربیهوده انجام نمیدهد." طبق این متن می گویم: تیرها اگرچه به هدف نخورده اند، اما به نزدیکی هدف اصابت کرده اند، پس بیهودگی را از آن نمی توان فهمید، به نظرم در آن صورت لازم بود تیرها خارج از دارت باشند.
جناب سرکار عارفی این اظهار نظرتان را که:« زیرا اصولا نباید تیرهای برگشتی روی هدف برگردد و آن هم صاف قرار بگیرد، بلکه بیرون از هدف و به صورت معمولا مورب بر زمین می افتد.» را با یک "چرا" روبرو کنم چگونه پاخی خواهید داد؟ چرا نباید تیری که درست در امتداد قامتمان به آسمان پرتاب کنیم در اثر وزن نوک پیکان آن نباید درست در کنار ما فرود آید و آنهم با نوکی بر زمین؟ در ثانی شباهت تام تیرهایی را که فرود آمده با تیری که قرار است پرتاب شود را چگونه توضیح میدهید؟ من خیال میکنم کل داستان این است که: انسان میخواهد با آسمان بجنگد و خود را از دست آسمان خلاص کند، اما عملا میبیند که این آسمان در درون خود اوست. حمله به آسمان، یعنی حمله به خودمان. آسمان در جایی بیرون از ما نیست. آزادی ما فقط از طریق نقد خودمان امکانپذیر است. باید خودمان را آماج تیرهامان قرار بدهیم.
جناب بهرام، اولا امتحانش نه تنها خالی از لطف نیست که خیلی هم پرهیجان و اضطراب آور است. اما، پاسخی که خواستید این که: در برگشت تیرها نباید قانون اصطکاک هوا، جهت باد ، نیروی مهلک شونده در برگشت و... را از یاد ببریم. (مگر این اتفاق در خلا بیافتد). ولی به نظرتان از هر شش تیر در شرایط عادی چندتیر به خود دارت برمی گردد؟ آیا در بهترین شرایط حداقل یکی از این تیرها نباید بیرون بیافتد؟ می شود یک تیرانداز را هم قاضی کرد.
یکسانی تیرها را می توان چنین توجیه کرد که به دلیل این است که انسان درست در مقابله با همان فرامین اقدام می کند. و بنابر این تیرها از یک جنس و یک شکل و یک رنگند.
و دیگر این که خوانش های مختلف که برآمده از متن باشند، همدیگر را نقض نمی کنند. و اما خوانش شما متکی بر یک فرامتنیت به نام ایدتولوژی آسمان بیرون از ما نیست، می باشد. اما مدلولی که به ما بفهماند انسان حاضر در متن فهمیده «حمله به آسمان، یعنی حمله به خودمان. آسمان در جایی بیرون از ما نیست. آزادی ما فقط از طریق نقد خودمان امکانپذیر است. باید خودمان را آماج تیرهامان قرار بدهیم. » چیست؟ و آیا نقد ما مساوی با جنگ با خودمان است؟ به نظرم ما قرار نیست با خودمان بجنگیم، ما با نقد خودمان با خودمان کنار می آییم. اما در مقابله با افراد دیگر چه در حمله به دیگری و چه در دفاع، سلاحمان را به دیگری نشان می دهیم.
شما ها حالتون خوبه ؟ نه حالتون خوبه راس راستی ؟؟؟ آخه اگر جنگ زمین و آسمون باشه که نمیاد سیبل و هدف روز زمین پهن کنه ببینه که وقتی میزنه چجوری میاد پایین و کجا میخوره !!! آخه چرا بی توجه میگید هرمنوتیکی های عاقل!! گارسین رو نمی شناسید! آخه هر برداشتی باید مقدمه و زمینه داشته باشه. همین جو.ری هردمبیل؟ عقل کل ها!! مگه نشنیدید میگن تفسیر هرمنوتیکی و به قول امروزی های قرائت شخصی باید با مبانی و براساس تاریخیت متن باشه. خب یکی از مبانی همین تاریخیت این عکس و مولفشه دیگه! همش که تاریخیت تو نیست!؟ اون هم مولفه و واس خودش صاحب سبک و تاریخ و جهت گیری! تازه یه مصاحبه هم کرده درباره همین عکس . ای بابا ! مجبوری مگه!
یعنی میخواهید بفرمایید گارسین میخواهد بگوید فهم ما ازاسمان هم زمینی است و سرشارازافق معنایی خودما!؟ فهمی هرمنوتیکال از تصویری درباب هرمنوتیکال بودن فهم. عمیق بود. کاش ادرس مصاحبه اش را هم مرقوم می فرمودید.
اگر قرار باشد هر نویسنده، عکاس، نقاش و هنرمندی، برای اثری که آفریده مصاحبه کند و منظورش را از آفرینش اثرش بگوید، چه نیازی به تفحص و نشانه شناسی و خوانش های متعدد است؟ بالفرض هم گارسین این کار را برای تمام اثرهایش بکند و توضیح دهد، اما وقتی متن حامل نشانه های لازم و خود بسنده باشد نیازی به مصاحبه و توضیح نیست. صد سال دیگر کسی به دنبال نظر گارسین نخواهد بود و تابلوی او است که حتی ممکن است مانده باشد، بدون این که نام هنرمند روی ثبت شده باشد.
خب البته توجه دارید که ارجاع دادن به مصاحبه معنایش نفی نیاز و اهمیت فهم مخاطب نیست.
عارقی راس میگه که نباید گیر به مصاحبه داد ! ما فهم خودمون رو عرضه میکنیم به متن . اما موندم خودش تو این همه حرافی من، چرا به این اشاره حاشیه ای گیر داده . یعنی همین مصاحبه گارسین !!!؟؟؟ این که متن را تجزیه کنی و از هر قسمتش چیزی رو که میفهمی ارائه بدی بد نیست! اما مال قرن 16 میلادی است عامو ! متن یه کلیت سرویس شده داره !! نمی بینی؟؟؟ تفسیر هم باید کلیت متن رو حفظ کنه . ولش کن بابا حوصله شو ندارم .
اکی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام وب قشنگی داری
به منم یه سری بزن شاید تونستم شادت کنم
سلام
سلام
اجازه می دهی ضمیمه این عکس اخطاریه بگذارم که « قابل تأویل»؟
نافرمانی در مقابل تقدیر
سلام
احسنت ، قابل توجه بود.
سلام . شما خودتون از این تصویر یگانه چه میفهمید؟ کنش اجتماعی ما ؟ یا ذات هستی ما ؟ برای من این خیلی مهم است که ما چه چیز را هدف گرفته ایم ! نگویید که این یعنی از هر دست بدهی از آن دست میگیری و یا اینکه چاله برای خود میکنی و این حرف ها . این ها تفسیری عامیانه از تصویر است . تصویری رو و ظاهری و سطحی ! این تصویر چیزی بزرگتر و عمیق تر را میخواهد بگوید. چیزی مربوط به ذات آدمی !
سلام
خب من هنوز درواقعه فهم سیر میکنم .
شش بار ترسیدم که تیر بر روی سرم برگردد، در حاشیه ایستادم و انداختم. اینبار میخواهم این آخرین تیر ترکشم را با پشتوانه ای از جسارت، در مرکز بایستم و بیاندازم، شاید زدم به هدف. هدفی درست زیر پای راست خودم. اما اگر آن بالا گیر کرد به تناور ساق گردویی و فرود نیامد چه؟
درست به همینجا فرود بیا، حرکت زمین را هم محاسبه کن و بیا، منتظرت میمانم.
سلام
به نظر من این شخص مثل همه ی ما، تیر به طرف معناهای مختلف زندگی می زنه تا حقیقت را پیدا کنه. تیر ها بر می گردند چون پیدا کردن حقیقت زندگی سخت ترین سخترینه سخت ترینه. ما بالاخره پیدا میشه.
جالب بود !!
در دایره قســــمت ما نقطه تسلــــیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم انچه تو بنمایی
سلام..
چیزی که به نظر من از این تصویر یم رسد
سلام
هدی برداشتی کاملا متضاد باشما دارد. جالب است!
1.این تیرها را منفی و آلت جنگ با پروردگار تلقی نکنیم!شاید اگه این تیر آخر ، به هدف(حضرت حق)بپیونده ، نوید ِ رستگاری شخص باشه و پیوستن به وجود لایتناهی!و آنچه که هم مطلوبِ حق و بشر خاکی است (همان اصل شناخت)!
2.اگر بپذیریم که انسان جزوی از وجود خداست پس این اصل هم پذیرفته است که هرچه با او کنیم با خود کرده ایم و بالعکس...
نوعی تعامل میان تقدیر حق و تدبیرما !!
جالب بود .
ببخشید حوری خانم یا ح و ری خان فرمودی انسان جزئی از وجود خداست؟
خب این که گفتنی این یعنی چه ؟
چند روز به این تک تیر انداز فکر می کنم که به کی شباهت دارد, امروز بعد از خواندن نظرات دوستان که هر کس فهم خود را گفته بود, بلاخره کشفیدم که او کیست!
او همان خواجه حافظ شیرازی است که در مطلب قبلی کلی در مورد او بحث شد و هر کسی به اندازه فهم بشری خود از آن برداشتی کرد!!!!!!!!!
فقط نفهمیدم که منظور از گردوخاک های اطراف حافظ چیست.
حافظ هم یک اثراست، محصول هنر عکاسی ژیلبرگارسن هم یک اثراست. مائیم و این اثار و وسوسه فهم و دریافت آنها.
چه چیز ازاین اثار را بفهمیم و چگونه ؟ مساله ای که این روزها درگیرش هستم.
تابحال دستگیرم شد که همه دوستان باجهان های خاص خود به سراغ فهم این اثر رفتند و همین برداشت ها را متفاوت ساخته است.
درمورد گرد و خاک هم یک مقدار دیگه فکرکنید شاید به نتیجه خوبی رسیدید بلاخره باب فهم اثر بسته نمی شود به قول هرمنوتیکی ها.
درویش گلیم
بر اساس چیزهایی ک تابه حال در حوزه ی عرفان و دین مطالعه کردم و شنیدم این است که هر آنچه ک در وجود ما جاری است "مرتبه ی پایین تر و ناقص" از آن است که در وجود حق جای دارد از علم و حیات گرفته تا ..و آیا شما میتوانید بعد از خداوند موجودی به غیر از انسان را پیدا کنید که مثلن از علم و دانش برخوردار باشد؟؟؟!!
و ضرورت بعدی برگرفته از آیه معروف "نفخت فیه من روحی" می باشد!
روح و حقیقت انسان که همات وجود اصیل انسان است منسوب به حضرت حق است !تنها انسان می تواند با فنای خود(فناء فی الله)، به بقای حق باقی شود!میگویند چنین انسانی فعلش فعل خداست و صفاتش صفات خدا چون حق در او تجلی کرده است!
خداوند جزء ندارد، اصلا مرکب نیست براین اساس بند دوم کامنت قبلی ات حوری جان به نظرم نیاز به تصحیح دارد که البته دراین کامنت تصحیح شده است.
بااین کامنتت موافقم .
نویسنده ی محترم در ارتباط با بحث اخیر لطفن وارد شده و استدلال نمایید.با تچکر:)
سلام
دارم فکر می کنم این بنده خدا ، خدا را با این تیرو کمانش می زنه یا خودش را
سلام
خب به چه نتیجه رسدید؟
حوری داره کشف المحجوب می بلعه...تراوشات هجویری رنگ و حوری حانم:))
خب بله ، این درسها باید یک جاهایی بکار گرفته شوند دیگه !!
در کبک سیاسی بخوانید
ملاقات دلار با خدا به همت دولت خدمتگذار
می توان این تعابیر را نیز افزود به شرطیکه مثل دوستان همینجوری هیسعی نکنیم بهش عمق معنایی ببخشیم!:
1- از ماست که بر ماست!
2- جنگ با آسمان!!
همین!
1-تیرهایی که به سمت این فرد وارد شدند هیچکدامشان به اون اصابت نکردند این یعنی گاهی ما میتوانیم از شر و خیر انچه انجام دادیم ایمن بمانیم چیزی برخلاف نظرشما.
2- اگراین نظر را بپذیریم خب پس گویی صاحب اثر میخواسته بگوید اسمان هم تیرش به خطا می رود.
دقت کنیم میبینیم که تیرهای فرود آمده از همان تیری ست که او دارد می اندازد. تیرها از یک جنس و گونه اند.
خب فرموده خانم عارفی هم بجاست که فرمودند:
« اصولا نباید تیرهای برگشتی روی هدف برگردد و آن هم صاف قرار بگیرد، بلکه بیرون از هدف و به صورت معمولا مورب بر زمین می افتد. »
هر کسی از ظن خود شد یار من
................................................
ظن من اما به دلیل شواهد متنی، هدف فرامین آسمانی قرار گرفتن انسان است. که نتیجه آن این است که هیچ کدام از این تیرها به هدف که انسان باشد، نخورده اند. از طرفی انسان نیز همیشه سعی در مقابله دارد.
دلایل: 1. انسان هدف اصلی تیرها است و برای همین در نقطه میانی هدف قرار داده شده است.
2. اگر تصور کنیم تیر از طرف انسان پرت شده و بازگشته است، تصور درستی به نظر نمی رسد زیرا اصولا نباید تیرهای برگشتی روی هدف برگردد و آن هم صاف قرار بگیرد، بلکه بیرون از هدف و به صورت معمولا مورب بر زمین می افتد.
3. نشان دادن خاک و زمین ، در مقابله با آنچه بالا است و قابل مشاهده نیست، به عنوان زمینه این متن قرار گرفته است تا تقابل زمین و نادیده ها را تصویر کند.
4. صفحه هدف با خاک از چهار طرف به زمین محکم شده شاید نشان این باشد که انسان محدود و وابسته به زمین است.
5. انسان وسط دارت، دقیقا مرکز بالا را که رو به روی او است را نشانه رفته است. این می رساند انسان می داند مورد هدف کیست.
اکی
ولی یک نکته:
اگر نظر شما را بپذیریم معنایش این میشود که خدا فرامینی را که فرستاده بی نتیجه و عبث بوده است درحالیکه کلامیون میگویند خدای حکیم کاربیهوده انجام نمیدهد.
نشانه شناسی تون خوبه.
زیبا بود و معنا دار آفرین
به ماهم سری بزنید
لیلای عزیز
معتقد نیستم که ما باید از این متن آنچه را مطابق با شریعت و کلام و حکمتِ ماست، بیرون بکشیم و بر این اعتقاد هم نیستم که آفریننده متن همیشه بتواند اعتقادات خود را در متن بگنجاند. هر متنی دال و مدلولهایی دارد که ما را به آنچه در آن هست راهنمایی می کند و نه بیش از آن و در صورت دوم، باید به سمت تفسیر برویم که بازهم حاشیه ای بر متن است نه خود متن. (حتی خوانش های متعدد باید دال و مدلولهای خود را از متن بیرون بکشند.)
اما در مورد حرف شما که گفته اید: "اگر نظر شما را بپذیریم معنایش این میشود که خدا فرامینی را که فرستاده بی نتیجه و عبث بوده است درحالیکه کلامیون میگویند خدای حکیم کاربیهوده انجام نمیدهد."
طبق این متن می گویم: تیرها اگرچه به هدف نخورده اند، اما به نزدیکی هدف اصابت کرده اند، پس بیهودگی را از آن نمی توان فهمید، به نظرم در آن صورت لازم بود تیرها خارج از دارت باشند.
عموما موافقم
اگر لطف کنید و آدرس سایت این نقاشی را بهم بدید ممنون میشم،
آدرس:
آخردلشدم، سمت چپ، منزل حسنا
مزاح کردم
سایت ژِیلبرگارسن را حسنا یعنی اندرونی لینک کرده است.
هدایی:))بعله!مستندتر از کشف المحجوب نداریم تو ادبیات فارسی!
بعله
جناب سرکار عارفی این اظهار نظرتان را که:« زیرا اصولا نباید تیرهای برگشتی روی هدف برگردد و آن هم صاف قرار بگیرد، بلکه بیرون از هدف و به صورت معمولا مورب بر زمین می افتد.» را با یک "چرا" روبرو کنم چگونه پاخی خواهید داد؟ چرا نباید تیری که درست در امتداد قامتمان به آسمان پرتاب کنیم در اثر وزن نوک پیکان آن نباید درست در کنار ما فرود آید و آنهم با نوکی بر زمین؟
در ثانی شباهت تام تیرهایی را که فرود آمده با تیری که قرار است پرتاب شود را چگونه توضیح میدهید؟
من خیال میکنم کل داستان این است که: انسان میخواهد با آسمان بجنگد و خود را از دست آسمان خلاص کند، اما عملا میبیند که این آسمان در درون خود اوست. حمله به آسمان، یعنی حمله به خودمان. آسمان در جایی بیرون از ما نیست. آزادی ما فقط از طریق نقد خودمان امکانپذیر است.
باید خودمان را آماج تیرهامان قرار بدهیم.
جناب بهرام،
اولا امتحانش نه تنها خالی از لطف نیست که خیلی هم پرهیجان و اضطراب آور است. اما، پاسخی که خواستید این که: در برگشت تیرها نباید قانون اصطکاک هوا، جهت باد ، نیروی مهلک شونده در برگشت و... را از یاد ببریم. (مگر این اتفاق در خلا بیافتد). ولی به نظرتان از هر شش تیر در شرایط عادی چندتیر به خود دارت برمی گردد؟ آیا در بهترین شرایط حداقل یکی از این تیرها نباید بیرون بیافتد؟ می شود یک تیرانداز را هم قاضی کرد.
یکسانی تیرها را می توان چنین توجیه کرد که به دلیل این است که انسان درست در مقابله با همان فرامین اقدام می کند. و بنابر این تیرها از یک جنس و یک شکل و یک رنگند.
و دیگر این که خوانش های مختلف که برآمده از متن باشند، همدیگر را نقض نمی کنند.
و اما خوانش شما متکی بر یک فرامتنیت به نام ایدتولوژی آسمان بیرون از ما نیست، می باشد. اما مدلولی که به ما بفهماند انسان حاضر در متن فهمیده «حمله به آسمان، یعنی حمله به خودمان. آسمان در جایی بیرون از ما نیست. آزادی ما فقط از طریق نقد خودمان امکانپذیر است. باید خودمان را آماج تیرهامان قرار بدهیم. » چیست؟
و آیا نقد ما مساوی با جنگ با خودمان است؟ به نظرم ما قرار نیست با خودمان بجنگیم، ما با نقد خودمان با خودمان کنار می آییم. اما در مقابله با افراد دیگر چه در حمله به دیگری و چه در دفاع، سلاحمان را به دیگری نشان می دهیم.
شما ها حالتون خوبه ؟ نه حالتون خوبه راس راستی ؟؟؟ آخه اگر جنگ زمین و آسمون باشه که نمیاد سیبل و هدف روز زمین پهن کنه ببینه که وقتی میزنه چجوری میاد پایین و کجا میخوره !!! آخه چرا بی توجه میگید هرمنوتیکی های عاقل!!
گارسین رو نمی شناسید! آخه هر برداشتی باید مقدمه و زمینه داشته باشه. همین جو.ری هردمبیل؟ عقل کل ها!! مگه نشنیدید میگن تفسیر هرمنوتیکی و به قول امروزی های قرائت شخصی باید با مبانی و براساس تاریخیت متن باشه. خب یکی از مبانی همین تاریخیت این عکس و مولفشه دیگه! همش که تاریخیت تو نیست!؟ اون هم مولفه و واس خودش صاحب سبک و تاریخ و جهت گیری! تازه یه مصاحبه هم کرده درباره همین عکس .
ای بابا ! مجبوری مگه!
یعنی میخواهید بفرمایید گارسین میخواهد بگوید فهم ما ازاسمان هم زمینی است و سرشارازافق معنایی خودما!؟
فهمی هرمنوتیکال از تصویری درباب هرمنوتیکال بودن فهم.
عمیق بود.
کاش ادرس مصاحبه اش را هم مرقوم می فرمودید.
اگر قرار باشد هر نویسنده، عکاس، نقاش و هنرمندی، برای اثری که آفریده مصاحبه کند و منظورش را از آفرینش اثرش بگوید، چه نیازی به تفحص و نشانه شناسی و خوانش های متعدد است؟
بالفرض هم گارسین این کار را برای تمام اثرهایش بکند و توضیح دهد، اما وقتی متن حامل نشانه های لازم و خود بسنده باشد نیازی به مصاحبه و توضیح نیست. صد سال دیگر کسی به دنبال نظر گارسین نخواهد بود و تابلوی او است که حتی ممکن است مانده باشد، بدون این که نام هنرمند روی ثبت شده باشد.
خب البته توجه دارید که ارجاع دادن به مصاحبه معنایش نفی نیاز و اهمیت فهم مخاطب نیست.
عارقی راس میگه که نباید گیر به مصاحبه داد ! ما فهم خودمون رو عرضه میکنیم به متن . اما موندم خودش تو این همه حرافی من، چرا به این اشاره حاشیه ای گیر داده . یعنی همین مصاحبه گارسین !!!؟؟؟
این که متن را تجزیه کنی و از هر قسمتش چیزی رو که میفهمی ارائه بدی بد نیست! اما مال قرن 16 میلادی است عامو !
متن یه کلیت سرویس شده داره !! نمی بینی؟؟؟ تفسیر هم باید کلیت متن رو حفظ کنه . ولش کن بابا حوصله شو ندارم .
اکی